موضوع: "بدون موضوع"

به نام تو

بسم الله الرحمن الرحیم؛

یعنی جمله ی آغاز!

یعنی می خواهم شروع کنم.

در ابتدای راهی نو

باز هم آمده ام

لطفا آغوشت را باز کن

مثل همیشه…

البته مجبور نیستی

فقط می خواستم عادت همیشگی ات را

یادآوری کنم.

شاید من زیاد فرق کرده باشم

چندتا تار سفید لای موهام تازگی پیدا شده!

قبلا نبودند؛

اما تو هیچ فرقی نکرده ای،

همان خودِ قدیمی ات هستی،

با همان عطر همیشگی،

همان لبخند،

همان لهجه،

همان نگاه های صمیمی.

ساده می نویسم،

مثل الهه

مثل قبل؛

اما از من نخواه که همان آدم قدیمی باشم.

سن به سرم آمده ولی «آدم» نشده ام؛

اما تو حوا باش،

البته لطفا!

ببین مرا،

خوب به من نگاه کن!

مثل یک بید مجنونم

ریشه هایم در خاک

برگ هایم در آغوش باد،

لرزان و بی قرار…

ببین مرا!

هنوز بی قرار توام

تا روزی که دیگر نباشم.

ملامتم نکن؛

«عاشق را ملامت نمی کنند.»

ببخش… گوشیم زنگ خورد یک لحظه حواسم پرت شد،

اما فقط یک لحظه… می بینی؟

حواسم از تو پرت می شود اما درست مثل یک نوزاد

که فقط یک لحظه مادر را فراموش می کند

فقط یک لحظه!

مثل وقتی که شیرش را می خورد و سیر می شود…

فقط برای یک لحظه از مادر دور می شود

و بی درنگ دوباره مادر را در آغوش می کشد.

نه نترس؛

مادرم نمی خواهم باشی، نه نه اصلا!

خودت باش برایم

الهه ی درون من باش

با همان لبخند

با همان عطر همیشگی…

فقط باش، همین…

البته لطفا!

یاحق

1 2